کد مطلب:140262 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125

علت انشاء نامه و مضمون آن
سبب نوشتن این نامه آن بود كه بیست و هفت روز قبل جناب مسلم بن عقیل نامه ای به حضرت نوشت و در آن اظهار نمود كه اهل كوفه اطاعت و انقیاد نموده اند.

و جمعی از اهل كوفه نیز طی نامه ای به آن جناب بشارت داده بودند كه در اینجا


صد هزار شمشیر زن برای نصرت شما آماده و مهیا هستند لذا خود را بزودی به شیعیان كوفه برسان.

و اما مضمون نامه: مضمون نامه ای كه امام علیه السلام به اهل كوفه بی وفا مرقوم فرمودند چنین بود:

بسم الله الرحمن الرحیم

من الحسین بن علی علیهماالسلام الی اخوانه من المؤمنین و المسلمین:

سلام علیكم: فانی احمد الیكم، الله الذی لا اله الا هو، اما بعد:

فان كتاب مسلم بن عقیل جائنی یخبر فیه بحسن رأیكم و اجتماع ملأكم علی نصرنا و الطلب بحقنا فسئلت الله عزوجل ان یحسن لنا الصنع و ان یثبتكم علی ذلك اعظم الاجر و قد شخصت الیكم من مكة یوم الثلاثاء لثمان مضین من ذی الحجة یوم الترویة، فاذا قدم علیكم رسولی فانكمشوا فی امركم و جدوا فانی قادم علیكم فی ایامی هذه و السلام علیكم و رحمة الله و بركاته.

بنام خداوند بخشنده مهربان

از حسین بن علی علیهماالسلام به بردران مؤمن و مسلمانش:

درود بر شما:



سرمایه ی نام جهاندار پاك

خداوند آب و خداوند خاك



خدائی كه مشگ آفریند ز خون

ز سنگ آتشین لعل آرد برون



بساط زمرد دهد خاك را

ثریا دهد طارم افلاك را



بعد از حمد خدا، ای مؤمنان بدانید كه نامه پسر عمم مسلم به من رسید، خبر داده بود از حسن رأی و اجتماع آراء شما در یاری و نصرت ما، از خدا مسئلت می كنم كه كارها بر مراد و اجر شما با خدا باشد.

من در روز سه شنبه هشتم ذیحجه (روز ترویه) از مكه معظمه به سوی شما توجه نمودم و اینك رسول خود را به سوی شما فرستادم كه در امر خود ثابت و در


رأی خویش جازم باشید كه در همین ایام انشاء الله خواهم رسید والسلام.

قاصد حضرت یعنی قیس بن مسهر صیداوی و به روایتی عبدالله بن یقطر نامه را گرفت و رو به كوفه آمد به قادسیه كه رسید گماشتگان حصین بن نمیر او را گرفته و به نزد وی آوردند، حصین سوال كرد كیستی و در این دیار برای چه آمدی؟

قیس فرمود: انی رجل من شیعة امیرالمؤمنین علی علیه السلام، مردی از شیعیانم.

پرسید: نامه را برای چه كسی آورده ای؟

آن شیر دل با كمال شجاعت گفت: نامه به آن اشخاص است كه ابدا اسامی ایشان را نخواهم گفت حصین وی را به نزد ابن زیاد فرستاد، قیس از بیم آنكه مبادا نامه حضرت بدست ابن زیاد بیفتد كاغذ را پاره كرد و جوید.

سید می نویسد: ابن زیاد در غضب شد كه چرا نامه را دریدی، حكم كرد تا وی را مثله كردند یعنی گوش و بینی او را بریدند و باز آن سنگدل گفت: به خدا دست از دست تو بر نمی دارم تا اسامی آنها را كه حسین بن علی نامه به جهت ایشان نوشته بگوئی یا آنكه بر منبر برآئی و در ملاء عام به پسر زهراء و شوهر او ناسزا بگوئی و الا تو را قطعه قطعه و پاره پاره می كنم.

قیس فرمود: اما اسامی مردم را نمی گویم و لیكن منبر می روم.

پس ابن زیاد فرمان داد تا خلایق در مسجد جمع آیند، قیس بر منبر آمد اول حمد خدا و نعت حضرت مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم را به جای آورد، پس شروع كرد درود و صلوات بر روان پاك امیرالمؤمنین و اولاد طیبین و طاهرین او فرستاد و لعنت بر یزید و ابن زیاد و آل امیه نمود بعد فرمود:

ایها الناس انا رسول الحسین الیكم و قد خلفته بموضع كذا، ای مردم بدانید من فرستاده سلطان عالم حسین بن علی هستم و آن بزرگوار را در فلان منزل گذاشتم و آمدم تا شما را خبر دهم اگر آرزوی متابعتش را دارید بشتابید تا به خدمتش


برسید و غاشیه طاعتش را به دوش بكشید.

این خبر به سمع ابن زیاد رسید فرمان داد او را آوردند و از بالای بام قصر بزیر انداختند.

مرحوم شیخ مفید در ارشاد می نویسد: ابن زیاد حكم كرد بازوان قیس را بستند و مكتوفا سرنگون كردند فتكسرت عظامه تمام استخوانهای آن رادمرد دیندار شكست و روی خاك افتاد و مینالید، شخصی بنام عبدالملك بن عمیر پیش آمد سر آن آزاد مرد را گوش تا گوش برید، مردم ملامتش كردند

گفتند: این خود حالا می مرد چرا وی را كشتی و خون او را بگردن گرفتی؟

گفت: می خواستم راحت شود و به این زجر نماند.

مرحوم سید می نویسد:

فبلغ قتله الی الحسین علیه السلام فاستعبر بالبكاء چون خبر شهادت قیس به حضرت رسید خیلی گریه كرد و اشگ ریخت سر به آسمان بلند نمود عرض كرد:

اللهم اجعل لنا و لشیعتنا منزلا كریما و اجمع بیننا و بینهم فی مستقر من رحمتك انك علی كل شی ء قدیر.

شعر



هر لحظه باد می برد از بوستان گلی

آزرده می كند دلی بی چاره بلبلی